فرا اقتصاد بین الملل | بهبود جزو مهمترین مباحث در هر سازمانی است؛ مکاتب ژاپنی و غربی، نگاهی متفاوت به قضیه بهبود در سازمان دارند.
مقدمه
در دهههای اخیر، مفهوم بهبود در مدیریت تولید و کیفیت، به یک موضوع کلیدی تبدیل شده است. دو رویکرد عمده در این زمینه وجود دارد: مکتب ژاپنی و مکتب غربی.
این دو مکتب نه تنها در فلسفههای مدیریتی بلکه در تکنیکها و ابزارهای بهبود نیز تفاوتهای اساسی دارند. در این متن به بررسی این تفاوتها پرداخته میشود.
۱. فلسفههای بنیادی
مکتب ژاپنی:
مکتب ژاپنی، که بهویژه با مفاهیم کایزن (Kaizen) و تولید ناب (Lean Production) شناخته میشود، بر روی بهبود مستمر، همکاری و جلب مشارکت کارکنان تأکید دارد. این رویکرد از ارزشهای فرهنگی ژاپنی نشأت میگیرد و بر ایجاد یک محیط کاری مناسب و بهبود مستمر تمرکز دارد. کایزن بهمعنای «بهبود کوچک» است و بر تغییرات تدریجی در فرآیندها تأکید دارد (Imai, 1986).
مکتب غربی:
برخی از رویکردهای غربی مانند شش سیگما (Six Sigma) و مدیریت کیفیت جامع (TQM)، بیشتر بر روی استفاده از دادهها و تجزیه و تحلیلها برای بهبود کیفیت و کارایی متمرکز هستند؛ این رویکردها معمولاً به تغییرات ساختاری و فناوریهای جدید وابستهاند و بر حل مسائل از طریق تجزیه و تحلیلهای کمی و استفاده از ابزارهای آماری تأکید دارند (Deming, 1986).
۲. رویکردهای مکاتب مربوطه به کارکنان
مکتب ژاپنی:
در رویکرد ژاپنی، کارکنان بهعنوان بخشهای کلیدی در فرآیند بهبود، در نظر گرفته میشوند. این فلسفه، کارکنان را تشویق میکند تا در شناسایی مشکلات و ارائه راهحلها مشارکت کنند. تعاملات تیمی و روحیه گروهی، از ویژگیهای بارز این مکتب هستند (Sugimori et al., 1977).
مکتب غربی:
مکتب غربی عموماً نگاهی سلسلهمراتبی به کارکنان داشته و تأکید بیشتری بر تصمیمگیری از سوی مدیریت دارد؛ به همین دلیل، ممکن است کارکنان کمتر در فرآیند بهبود مشارکت داشته باشند و داشتن نقش فعال در بهبود فرآیندها، کمتر مورد توجه قرار گیرد (Kotter, 1996).
۳. ابزارها و تکنیکها
مکتب ژاپنی:
ابزارهای مورد استفاده در مکتب ژاپنی شامل نقشهبرداری ارزش (Value Stream Mapping)، دوراندیشی و خطاناپذیرسازی (Poka-Yoke) و برنامهریزی برای کیفیت (Quality Function Deployment) هستند. این ابزارها بر روی شناسایی ضایعات و بهبود مستمر و تدریجی تمرکز دارند (Womack et al., 1990).
مکتب غربی:
در مقابل، ابزارهای مکتب غربی بیشتر شامل روشهایی مانند تحلیل علل ریشهای (Root Cause Analysis) و فرآیند کنترل کیفیت آماری (Statistical Quality Control) هستند؛ این ابزارها بر روی دادهها و تجزیه و تحلیلهای آماری برای شناسایی مشکلات و بهبود فرآیندها تأکید دارند (Juran, 1999).
۴. رویکرد به تغییر
مکتب ژاپنی:
مکتب ژاپنی، تغییر را بهعنوان یک فرآیند تدریجی و متوازن میبیند و تأکید آن بر بهبود مستمر و پایدار است. تغییرات به آرامی و بهصورت مشترک انجام میشود تا ترس از تغییر در بین کارکنان کاهش یابد (Ohno, 1988).
مکتب غربی:
در مقابل، مکتب غربی اغلب به تغییرات اساسی و انقلابی متمایل است. این مکتب ممکن است به تغییرات سریع و ویرانگر وابسته باشد و بهدنبال تحولهایی باشد که بهسرعت به نتایج ملموس منتهی شود (Kotter, 1996).
جمعبندی و نتیجهگیری
بهطور کلی، مکتب ژاپنی و غربی هر یک رویکردهای خاص خود را به بهبود فرآیندها دارند. در حالی که مکتب ژاپنی بر بهبود مستمر و مشارکت کارکنان تأکید دارد، مکتب غربی بیشتر به تجزیه و تحلیلهای کمی و تغییرات سریع، گرایش دارد. درک این تفاوتها میتواند به سازمانها کمک کند تا بهترین روشها و ابزارها را برای بهبود عملکرد خود ساماندهی کنند.
نگارش: علیرضا محمودی فرد – مشاور رئیس هیئت مدیره موسسه پیشرو بینالملل پردیس در امور همکاریهای علمی و بینالمللی
دیدگاهتان را بنویسید